ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت میبـری قـافـلۀ اشک مـرا پـشت سرت راه میافتی و باقیست به خاک عرفات حرفهایی که روان بود از آن چشم ترت به کجا میبـرد این راه بـلاخـیز تو را! کـودکـاناند و زنـاناند چرا همسـفرت؟ ز امر حق قصد سفر داری و زین غم دلها میشـود از سـر دلـباخـتـگی دربهدرت خـبر قـاصد تو میرسـد از طـوفـانهـا این خبر چیست؟ که داغیست گران بر جگرت میرسی کمکم و پیداست به پهـنای افق خـیمۀ در دل صحـرای بلا شـعـلهورت میهمان هستی و با نیـزه و شمشیر چرا میزبان تو گرفتهست چنین دور و برت؟ روزهـا میگـذرد میرسـد از راه آخـر آن غروبی که سر نیزه روان است سرت |